دختری با خود!



اولین بار وقتی ۱۵ ساله بودیم با دخترخالم متوجه خیانت شوهرخالم شدیم به خاله کوچیکم بعد از ۱۷ سال زندگی و وجود دوتا دختر اونم با ی متعدد ! 

سری بعدی خودم آدم خیانت کار بودم البته به دلیل تحت تاثیر نوجونی و احساسات بچگانه و . بود بعدشم زندگی مشترک نبود یک دوستی بس مزخرف بود !

سری بعدی که بدترین تاثیر داشت خیانت مامانم بعد ازدواج دوم با ۴تا بچه و اونم بعد ازدواج ۲۳ساله با یک مرد زن دار و دوماد دار که حتی فامیل بودن و خانواده ها فهمیده بودن که بعدش بابام فهمید زندگیمون تا ۱ هفته خراب شد و بعد از اون خودکشی بابام در پی داشت !

این خیانت آخر مال ۳ سال پیشه ولی اثراتش هنوزم باقی مونده و البته تازگی هم متوجه شدیم که یکی از دخترخاله هام که سالها برای یک لقه نون بیشتر حاضر شد تو شهرهای دیگه و دهاتها درس بده توسط یک دخترخاله دیگم خیانت همسرشو دید و تازه دوبار بهش فرصت داد تا دست از کاراش برداره که دید بدتر شده که بهتر نشده !

اصلا شوک شدم امروز خبرشو شنیدم یعنی هربار این قضیه خیانت میشنوم روانم بهم میریزه ! 

الانم که مینویسم حالم خوش نیست ، سفرم به لاهیجان زهرمار شد


امروز با دوستام جلو در دانشکده صحبت میکردیم واقعا هیچکدوم از از بچه های کلاس پایه و هماهنگ نیستند تا باهم بریم ی کار تئاتر یا همایش و. بریم! اصولا  کار گروهی دوست ندارن حتی مشارکت کردنم بلد نیستن فقط بحث دارن باهم تو گروه جلو استادا !

دلم خوش بود تو این رشته کلی دوست حسابی پیدا میکنم که ب هیچی نشد :/

الانم که اینجا تایپ میکنم با لب تاپ اومدم و گوشیمو جا گذاشتم  تو خونه و حسابی ناراحتم :(

بعد از ظهری ام دمه ی دکه داشتم کاغذ میخریدم جا گذاشتمش :/ در این حد امروز و امشب حواس پرت شدم.

ی سریال ترکی جدید دنبال میکنم با زبان اصلی ای کاش ترکی یاد میگرفتم بجای انگلیسی بهتر بود.

دو دقیقه میشینم پای این سیستم تمام ستون فقرات و قسمتای مختلف کمرم درد میگیره 

بقیه حرفامو فردا مینویسم با گوشی :(

+ تا اطلاع ثانوی نظرات میبندم 


بازم مثل قدیم زده به سرم :|

 

کلی وبلاگ قدیمی و جدید گیر آوردم برای خوندن! شاید اینقدری که اندازه تعداد وبلاگ شخصی های بلگفا باشه و منم بصورت نامحسوسی شروع میکنم به خوندنشون و از طرفی همشونو تو قسمت وبلاگ دوستان ذخیره میکنم.

فصل 4 سریال رسیدم و به زودی تمومش میکنم ولی دیونه شدم از دوبله دیدنش :(

حیف حوصله دانلود نداشتم وگرنه هیچوقت سریالی و از آپارات دنبال نکردم بدون زیرنویس باشه!

کلی کار ذارم برای این هفته هنوز رو داستان فیلمنامه ام کار نکردم ولی جدی جدی باید پی شو بگیرم از طرفی کلی جزوه ننوشته دارم و ویس های گوش نکرده ! یکم باید به خودم سر و سامان بدم وگرنه بدجور کم میارم.

امروز کل وقتم تو خیابان جمهوری گذشت زیر بارون خیس شدم کلی چیز برقی یاد گرفتم ولی شب یادم افتاد یکی از کابل ها رو تو مغازه یارو جا گذاشتم و فردا باید پیگیر بشم.

جالب بود بعد این همه مدت باز رفتم سراغ محسن چون حداقل تو زمینه برقی چیز بیشتری حالیشه نمیخوام کارام نقصی داشته باشه

صبح که بیدار بشیم اینترنت خونه قطع میشه پس بهتره تا صبح ازش استفاده کنیم پون کلی حجم باقی مونده از عید


خب یک نور امیدی پیدا شد و من 2 هفته وقت دارم البته کمتر که مقالمو تمومش کنم ولی هنوز که هنوزه عنوان نتونستم براش پیدا کنم الان شدیدا گیر یک چیز هستم اونم اینکه یکی زبانش اینقدر خوب باشه بتونه برام یک سرچ خارجیی کنه ببینه مقاله ای که میخوام پیدا میشه یا نه که خب نیست!

دارم سریال خارجی قدیمی میبینم که البته تازگی باهاش آشنا شدم ولی شماها حتما زودتر از من دیدینش!

breaking bad !


یک کتابخونه و کافه میرم که مدیریتش دست صابر ابر هست. دیروزم 2 بار دیدمش ولی خوب خیلی چشم تو چشم نشد باهام که بهش سلام بدم ولی خب پیش میاد بلاخره ! 

فعلا یک دختر کافه چی هست که سعی کرد باهام ارتباط بگیره :))))

بلاخره دوران اجتماعی بودنم الان علاقه ای به شروع روابط جدید و آشنایی با افراد جدید ندارم حتی دوستای قدیمی خودمم از دست دادمشون ولی خب حداقلش اینه که با تنهایی الانم خیلی راحتم.

نیتم از وبلاگ نویسی اینه که یکم دستم راه بیافته تو نوشتن و تایپ کردن حالا هرچی میخواد باشه.

خیلی مشغله فکری ندارم اما تمرکز هم ندارم دیشب یک ایده تو ذهنم بود که باید مینوشتمش اما ننوشتم و باز از تکلیف دانشگاه یک قدم عقب افتادم.

الان تمام تلاشمو دارم میذارم رو کنفرانس مقاله ام که فعلا دستم به هیچ جا بند نیست و خیلی کار داره که باید انجام بدم فعلا تو دست و بالم چند خط متنه که از اینور و اونور پیدا کردم با اینکه 2 الی 3 تا کتاب خوندم ولی بازم عقبم.

یاد وبلاگ یکی افتادم که قبلا میخوندم اونم درگیر همین مکارای دانشگاهیش بود مثل کنفرانس و مقاله و پایان نامه . ای کاش میتونستم پیداش کنم ازش کمک بگیرم چون بدجوری تو گِل گیرم

حالا از همه اینا بگذریم فعلا اوقات خوش داره سپری میشه که من خیلی میترسم روزای سخت تر برام تو راهه

هنوز مغازه نمیرم برای کار پس این ماه حقوق ندارم و البته پولامو دارم همینجوری خرج میکنم که اوضاح یکم خطری میشه!

برای نمایشگاه کتاب خیلی فکر نکردم امسال برم یا نه چون پارسال جز 2تا کتاب داغون چیزی عایدم نشد برای همین امسال که دیدم بن میدن 90ت باید واریز میکردم که دیدم پول بیخودیه چون زیاد پول بابت هر کتابی دادم امسال دیگه این خریت و نمیکنم شاید اگه دوستان بخوان برن باهاشون همراهی کنم اما مطئنم امسال کتابی نمیخرم.

پریروز با خواهرم کوچیکم بعد از دیدن سریال نشستیم حرف زدیم هنوز از درون داغونه هنوز گیر داره به مامانم و هنوز داره کارای اشتباه انجام میده که حتی مشاوره رفتن بهش کمک نکرده نه هدفی نه کاری نه هیچی واقعا نمیدونم باهاش چیکار باید کنم این موضوع داره اذیت کننده میشه!

پ.ن: یادم باه راجب طلاق بنویسم چند خطی .

خوشحال شدم از اینکه دوستای خواننده قدیمیم برگشتن 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فعالیت های شورای دانش آموزی شهید استکی 22بهمن جدیدترین ترفند های دنیای اینترنت درب ضد سرقت بیوتی وود آقاي پکيج عاشق خدا استخراج ارز دیجیتال و قیمت Graphics داستانهای سفری فروش فایل